دلایل ابقای مجدد هاشمی در مجمع تشخیص مصلحت نظام
*هاشمی نماینده معتقدین به مدرنیته اسلامی است که یک جریان فعال در درون نظام است.
با وجود نقش آشکار هاشمی در فتنه 88 برخی انتظار داشتند او از صحنه سیاسی حذف شود. اما اگر با دقت نگاه نماییم، هاشمی یک فرد نیست، هاشمی نماینده طیف و جریان سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خاص و فعالی در درون نظام است که معتقد به تلفیق دین و دستآوردهای تمدن غرباند و البته مدل و الگوی بومی خاصی هم برای این کار ندارند و در عمل مسیر توسعه غرب را طی میکنند، گذشته ایشان نشان داد عملا همین روش را طی میکنند. اینان مواضع خاصی در اداره نظام دارند و نقش زیادی در اداره و عملکرد نظام دارند، ما با هاشمی تنها مواجه نیستیم، هاشمی نماینده سیاسی یک طیف است که ابعاد فرهنگی و اقتصادی دارند و مشارکت در مدیریت نظام دارند، رهبری سعی دارند، با مدیریت کلان خود آنها را در چهار چوب نظام مدیریت نماید و از انرژی، ثروت و توان فرهنگی و اقتصادی و علمی آنها به نفع نظام اسلامی بهره جویند (با پذیرش ضریب خطا) مسلم این بهتر از آن است که انرژی این طیف مستقیم در خدمت دشمنان قرار گیرد، مصلحت ابقاء هاشمی از مصلحت حذف او بالاتر است. به نظر بنده میرسد شخص هاشمی با دخالت در فتنه 88 شناخته شده است، اماجریانهای فکری و سیاسی و مخصوصا اقتصادی همسو با او که به دنبال مدل توسعه و اقتصادی شبه سرمایه داری بوده، شناخته شده نیست، باید گروههایی از این جریانات در معرض و منظر مردم باشند تا لایههای فکری آنان افشا شود. لذا برخلاف ادعا برخی که چنین الغاء میکنند که مقصود حذب حداکثری است؛ خیر مقصود افشای تدریجی لایههای فکری و فرهنگی آنها از یک طرف است تا نظام بیشتر بیمه شود و از طرف دیگر از انرژی آنها در جهت پیشبرد بخشی از اهداف نظام در اداره و رشد و پیشرفت استفاده میشود، به عبارت دیگر بخشی از این طیف جزو کارشناسان نظام میباشند، تا رده جدیدی از کارشناسی بر اساس تفکر معتقد به الگوی اسلامی ایرانی به وجود نیایند، نظام برای تعطیل نشدن امور به اضطرار از آنها استفاده میکند. شخص هاشمی با مواضع خود چهرهاش را آشکار کرده است، اما کسانی که به لحاظ فکری و عملیاتی در نگاه به توسعه اجتماعی همسو با او بودند، روشن نمیباشند و در ارکان نظام حضور دارند، اتصال آنها به خاندان هاشمی در افشای چهره آنها مؤثر است. نظام در مراحل گذار هم تا آنجا که ممکن است از آنها بهره میجوید و هم کسانی که توان همراهی با مواضع قاطع ما با استکبار را ندارند، افشای میکند. در طی شدن این مراحل نیز فرصتی برای نیروهای خودی پیش میآید که به نوسازی فکری و عملیاتی خود بپردازند. در صورت جایگزین شدن نیروی قوی در عرصههای مختلف نظام اسلامی به لحاظ مدیریتی امکان حذف این طیف وجود دارد، دقت کنیم این طیف علی رغم تمام انحرافاتی که دارند و ایجاد کردند، درون نظاماند و امکان بهره گیری از انرژیها در مراحل گذار وجود دارد. علاوه بر اینکه بخشی از مدیریت و جامعه و نخبگان هنوز به دنبال تلفیق غرب با دینانند و اعتقاد جدی به تمدن اسلامی ندارند، این جریانات را نمیتوان با صرف نفد نظری افشا نمود، بر فرض هم که با نقد افشا شوند، کدام نیروی کارشناسی میخواهد جای آنها را بگیرد، لذا اضطرارا از آنه بهره گرفته تا نیروهای خود به طور جد به نوسازی خود بر اساس نگاه حکومتی به دین بپردازند و بتوانند کارایی نظام را در صحنه اداره ارتقاع بخشند، بنابراین مسئله صرفا، مسئله جذب نیست، بلکه مسئله مدیریت راهبری نظام در تمامی ابعاد است و بالا بردن کارایی نظام و استفاده از ظرفیتهای گوناگون است. طبیعتا در مسیر تکامل و رشد نظام و پدید آمدن رده جدیدی از نیروهای تونمند، کارآمد و قوی، نیروها سابق در صورت عدم همراهی منزوی میشوند. نظام اگر با شخص هاشمی تنها مواجه بود به راحتی میشد آن را حذف نمود، اما هاشمی نماینده یک طیف فکری است، اگر لایه های التقاطی فکری آنها در اداره و توسعه نظام روشن نشود، ده، بیست سال دیگر تفکر هاشمی در قالب شخصیتی دیگر ظاهر می شود و تا جامعه متوجه آن شود، دهها سال میگذرد، همین الان بسیاری تفکرات هاشمی را در الگوی توسعه نمی شناسند، نظام سعی دارداین موضع را روشن کند. واضحتر بگویم دهها سال است رهبری مسئله اسلامی شدن دانشگاه را مطرح نمودند، اما بسیاری هیچ حرکت جدی انجام نمیدهند، اینان یا غافلند یا همسو با تفکر هاشمی، دقت کنیم هاشمی خود را صاحب نظر میداند و نظراتش با رهبری فرسنگها فاصله دارد، به خصوص در سیاست خارجی، اما رهبری سعی در مدیریت او دارد، بلاخره نشان از بخشی از ظرفیت اجتماعی است، این ظرفیت با مدیریت کلان و کنترل میتواند در مراحل عبور در خدمت نظام قرار گیرد و این به معنای پذیرش مطلق آنها نیست، بلکه به معنای انحلال توان آنها در قدرت برتر نظام است و این الگوی برای سائر کشورهای انقلابی است که ظرفیتهای گوناگون را در درون خود با مدیریت کلان منحل نمایند همانگونه که از تکنولوژیهای جدید برای توسعه نظام بهره جسته میشود تا نظام به مرحله تولید بر اساس نیازها و الگوی بومی برسد. رهبری با مواضع قاطع و استراتیژیک خود در مقابل استکبار اجازه انحراف نظام را نمیدهند، چون تمامی جریانات مجبورند در برنامههای داخلی به نحوی این موضع اساسی را رعایت نمایند.
بنابر این تحلیل مواضع جبهه پایداری در خالص سازی نیروها کاملا صحیح است، منتهی باید ادامه یابد تا تبدیل به گفتمان غالب اجتماعی گردد و با نیرو و کادرسازی سطح جدیدی از کارشناسی، نخبگان سیاسی و فرهنگی را پدید آورد تا در آینده امکان تغییرات اساسی در ساختار قدرت فراهم شود. رسیدن به این مرجله نیازمند توجهات بیشتر به مطالبات مقام معظم رهبری در عرصههای گوناگون به ویژه اسلامی شدن دانشگاه و تولید علوم انسانی اسلامی است.
1390/12/26
کلمات کلیدی :
» نظر